ثانیه ها
منظورم همان گروهی هستند که موفقیت دیگران برایشان عذاب الیم است . همان هایی که خود را در پشت نقاب دروغین و خوش زبانی های متظاهرانه شان مخفی میکنند و استفاده از نام شهدا را نیل به رسیدن اهدافشان میدانند . چند وقتی بود که این موضوع تمام فکرم را به خودش مشغول کرده بود . قصد داشتم در این زمینه نقدی در وبلاگم داشته باشم و به دنبال واژه هایی برای بیان احساسم بودم تا اینکه.. چند شب پیش خواب عجیبی دیدم خوابی که در آن وصیت نامه شهیدی رو روی میز تحریرم یافتم . وصیت نامه بیشتر شعرگونه بود و نشانگر احساس وجودی اون شهید با خوندنش حسی داشتم که قبل از آن بهش نرسیده بودم از خواب بیدار شدم. گرچه متن وصیت نامه را به خاطر نمی آوردم ولی نام آن شهید تنها چیزی بود که ذهنم را پر کرده بود و حالا با تمام وجود احساس میکنم باید نام شهدا را زنده نگاه داشت البته با خلوص نیت و نه به هدف رسیدن به خواسته های کم و زیادمان و در آخر مینویسم برای شهید گمنام محمد مهدی احرار جایی دور جایی دور تر از اینجا صدایت را می شنوم که حرف می زنی و هیچ نمی گویی و من ناگفته هایت را همچون رفتنت باور می کنم جایی دورتر از اینجا در جاده های مبهم زندگی قدم برمی دارم تنها تر از پرنده یا درخت به دنبال کسی می گردم اما.... به مقصد نمی رسم و یکباره چشمانم را می گشایم کجاست اکنون؟ کجاست آن صدای معصوم؟ جهان تاب او را نداشت به سرزمین پریان سپردش چگونه رفتی؟ انگار آفتاب جاده ای منتهی به دیار دیگر بود و سرنوشت اینگونه می خواست .
به راستی فکر کرده اید چرا بعضی از افراد نام مقدس شهدا را وسیله ای برای پیشبرد اهدافشون میدانند؟
انجمن گفتگوی وبلاگنویسان ایران |